گفتگو درباره واژه گزارش تخلف کبیر نویسه گردانی: KBYR کبیر. [ ک َ ] (اِ) کهور. غاف . (یادداشت مؤلف ). رجوع به غاف وکهور شود. || (در برازجان ) نام نوعی درخت است ۞ . (یادداشت مؤلف ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی داریوش کبیر داریوش کبیر. [ دارْ ش ِ ک َ ] (اِخ ) رجوع به داریوش اول شود. کاپادس کبیر کاپادس کبیر. [ دُ س ِ ک َ ] (اِخ ) یک قسمت از تقسیمات دوگانه ٔ ساتراپی (خشثرپاون ) کاپادس یا قبادوقیا و مصب رود هالیس که از شطوط مهم آن ناح... رباط شیخ کبیر رباط شیخ کبیر. [ رُ طِ ش َ خ ِ ک َ ] (اِخ ) مدرسه ٔعالی و رباطی بوده در شیراز که گروهی از دانشمندان و فضلا و استادان بزرگ سالها در آنجا بتدریس... بابهائی کبیر بابهائی کبیر. [ ئی ک َ ] (اِخ ) بابهائی کبیر که از روحانیون بزرگ جبل ایزلا ۞ بود در شمال نصیبین و در مذهب نسطوری قدمی راسخ و تعصبی سرش... زامهران کبیر زامهران کبیر. [ م َ ن ِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) از معاجین مقاوم سموم است . (آنندراج ). ابن سینا گوید: دوائی است هندی که وسواس و سودا ... قسطنطین کبیر قسطنطین کبیر. [ ق ُ طَ طی ن ِ ک َ ] (اِخ ) رجوع به قسطنطین شود. ارمنستان کبیر ارمنستان کبیر. [ اَ م َ ن ِ ن ِ ک َ ] (اِخ ) رجوع به ارمنستان و ارمنیّه شود. قاضی شیخ کبیر قاضی شیخ کبیر. [ش َ خ ِ ک َ ] (اِخ ) رجوع به قاضی زاده ٔ اردبیلی شود. کنستانتین کبیر کنستانتین کبیر. [ ک ُ ن ِ ک َ ] (اِخ ) ۞ رجوع به قسطنطین شود. بریتانیای کبیر بریتانیای کبیر. [ بْری / ب ِ ی ِ ک َ ] (اِخ ) ۞ بریطانیای کبیر. بزرگترین جزایر بریتانیایی ، شامل انگلستان ، گال و اسکاتلند. از زمان رومیان ا... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۷ ۷ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود