گفتگو درباره واژه گزارش تخلف کبیر نویسه گردانی: KBYR کبیر. [ ک ُ ب َ ] (اِخ ) ۞ (در اصطلاح نجوم هند) از اصحاب پرب و آن صاحب الشمال است و در حکمش خصب و گشادگی است و فساد اموال اغنیا. (تحقیق ماللهند ص 258). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه واژه معنی برتانی کبیر برتانی کبیر. [ ب ِ رِ ی ِ ک َ ] (اِخ ) بریتانیای کبیر. رجوع به بریتانیا شود. داریوش کبیر داریوش کبیر. [ دارْ ش ِ ک َ ] (اِخ ) رجوع به داریوش اول شود. بابهائی کبیر بابهائی کبیر. [ ئی ک َ ] (اِخ ) بابهائی کبیر که از روحانیون بزرگ جبل ایزلا ۞ بود در شمال نصیبین و در مذهب نسطوری قدمی راسخ و تعصبی سرش... رباط شیخ کبیر رباط شیخ کبیر. [ رُ طِ ش َ خ ِ ک َ ] (اِخ ) مدرسه ٔعالی و رباطی بوده در شیراز که گروهی از دانشمندان و فضلا و استادان بزرگ سالها در آنجا بتدریس... قسطنطین کبیر قسطنطین کبیر. [ ق ُ طَ طی ن ِ ک َ ] (اِخ ) رجوع به قسطنطین شود. زامهران کبیر زامهران کبیر. [ م َ ن ِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) از معاجین مقاوم سموم است . (آنندراج ). ابن سینا گوید: دوائی است هندی که وسواس و سودا ... ارمنستان کبیر ارمنستان کبیر. [ اَ م َ ن ِ ن ِ ک َ ] (اِخ ) رجوع به ارمنستان و ارمنیّه شود. قاضی شیخ کبیر قاضی شیخ کبیر. [ش َ خ ِ ک َ ] (اِخ ) رجوع به قاضی زاده ٔ اردبیلی شود. بریتانیای کبیر بریتانیای کبیر. [ بْری / ب ِ ی ِ ک َ ] (اِخ ) ۞ بریطانیای کبیر. بزرگترین جزایر بریتانیایی ، شامل انگلستان ، گال و اسکاتلند. از زمان رومیان ا... کنستانتین کبیر کنستانتین کبیر. [ ک ُ ن ِ ک َ ] (اِخ ) ۞ رجوع به قسطنطین شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۷ ۷ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود