اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کت

نویسه گردانی: KT
کت . [ ک َ ] (اِ) بمعنی کاریز است چه چاهجو و کاریزکن را کتکن می گویند. (از برهان ). کاریز آب را گویند و کت کن کاریزکن را خوانند. (جهانگیری ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
کت . [ ک َ ] (اِ) تخت پادشاهان را گویند عموماً، و تخت پادشاهان هندوستان را خصوصاً که میان آن را بافته باشند. (برهان ). تخت سلاطین هندوستان ...
کت . [ ک َ ] (اِ) کتف . شانه . (ناظم الاطباء). دوش . کفت . بالای بازو و زیردوش . (یادداشت مؤلف ). رجوع به کتف و شانه شود.- از کت افتادن ؛ س...
کت . [ ک َ ] (اِ) مانند کث و کند و کده کلمه ای است که معنایی چون شهر و ده و قصبه و امثال آن دهد و در آخر اسامی جایها درآید. کث . کند. کده ...
کت . [ ک ُ ] (اِ) خفچه ٔ زر و سیم . || به لغت مردم کرمان : سوراخ تنگ و تاریک و هر جای تنگ و تاریک . (ناظم الاطباء).
کت . [ ک ُ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ قسمی جامه ٔ زبرین . نیم تنه . (یادداشت مؤلف ). نیم تنه ٔ آستین دار مردانه و زنانه . (فرهنگ فارسی معین ).
کت . [ ک ِ ] (موصول + ضمیر) (مرکب از که + ت ضمیر متصل ) مخفف که ترا. (ناظم الاطباء). بمعنی که ترا. (برهان ). و این ترکیب اغلب در شعر آید ه...
کت . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ابوالفارس رامهرمز شهرستان اهواز. سکنه 100 تن . آب آن از روخانه ٔ ابوالفارس . محصول آنجا غلات و برنج . ش...
کت . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سنگان بخش رشخوار شهرستان تربت حیدریه سکنه 452 تن . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات و بادام و پنبه ....
کت . [ ک َت ت ] (ع مص ) بانگ نرم کردن شتر. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). || اندوهگین کردن کسی را. (از منتهی الارب ). بدی رساندن بکسی . (...
کت . [ ک َت ت ] (ع ص ) کم گوشت از مرد و زن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
« قبلی صفحه ۱ از ۵ ۲ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
الیاس رضایی
۱۳۹۹/۰۵/۲۷
0
0

در منطقه رامشه اصفهان قناتی وجود دارد که به ان کت نو می گویند همچنین مزرعه ی دیگری در نزدیکی ان وجود دارد که به ان کت سفید می گویند


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.