گفتگو درباره واژه گزارش تخلف کث نویسه گردانی: KṮ کث . [ ک َث ث ] (ع مص ) انداختن پلیدی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ۞ . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۷۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه واژه معنی کس ء کس ء. [ ک َس ْءْ ] (ع اِ) پاره ای از شب . ج ، کُسوء. (ناظم الاطباء). کس ء من اللیل ؛ای قطعة منه . (اقرب الموارد). || کس ء کل شی ٔ و کسؤه ؛ م... کس ء کس ء. [ ک َس ْءْ ] (ع مص ) در پی کسی رفتن و متابعت او کردن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال مر فلان یکساهم ؛ ای یتبعهم . (از اقرب ا... کس ء کس ء. [ ک ُس ْءْ ] (ع اِ) دنباله ٔ چیزی . ج ، اَکساء. || رکب کسأه ؛ برگردن آن افتاد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کس چخ بیرون آوردن اجباری کیر از کس را گویند. آن کس آن کس . [ ک َ ] (صفت + ضمیر مبهم ) آن آدمی . آن شخص ، به معنی «مَن » عرب : چنین گفت آن کس که پیروز گشت سر بخت او گیتی افروز گشت ... فردوسی ... بی کس بی کس . [ ک َ ] (ص مرکب ) (از: بی + کس ) بی یار و یاور. (ناظم الاطباء) : ازین تخمه بی کس بسی یافتندکه هرگز بکشتنش نشتافتند. فردوسی .ولیکن خ... کس دس کُس دَس همان کُس دَست است و به فردی گفته می شود که دست و پا جلفتی / بی عرضه باشد. کس مخ ادم نفهم را میگند. کس خل کُس خُل. الف. آدم دیوانه و مجنون و سفیه. (منبع: لغات عامیانه، محمد علی جمالزاده). ب. کسی که کارهای سبک و مسخره انجام دهد به طوری که مورد تمسخر دیگران ... کس کش کُس کِش. قواد. دلّال محبت. (لغات عامیانه بقلم محمد علی جمالزاده). دیّوث . قلتبان. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). جاکِش. (ناظم الاطباء). مترادف های این واژ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۷ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود