کثیر
نویسه گردانی:
KṮYR
کثیر. [ ک َ ] (اِخ ) ابن احمدبن شهفور از بزرگان سیستان است هنگامی که احمدبن اسماعیل سامانی به سیستان حمله کرد معدل بن علی حصار گرفت و کثیربن احمد شهفور و مشایخ شهر را اندرمیان کرد تا صلح افتاد (298 هَ. ق .). سپس کثیر در سپاه خالد که از جانب بدر حاکم فارس به سیستان آمده بود در آمد و هنگامی که خالد عصیان آورد و بدست بدر کشته شد. (304 هَ . ق ..) کثیر به سیستان آمد و بر مردمان نیکویی کرد و بست و رخد وزمین داور در فرمان او آمدند و کثیربن ابی سهل حمدان را به بست فرستاد اما وی عصیان آورد و کشته شد. و کثیر بن احمد در سال 306 هَ . ق . به دست غلامانش کشته شد. رجوع به تاریخ سیستان ص 293 و 306 و 307 شود.
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
کثیر. [ ک َ ] (ع ص ) بسیار. (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن جرجانی ص 81). بسیار و وافر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). کاثر. (منتهی الارب ). مقابل ...
کثیر. [ ک َ ] (ع اِ) بسیاری و فراوانی یقال الکثیر ضر و القلیل نفع؛ بسیاری و فراوانی زیان می رساند و نقصان و کمی سود می رساند. (ناظم الاطباء...
کثیر. [ ک َ ] (اِخ ) کثیربن ابی سهل بن حمدان . وی از جانب کثیربن احمدبن شهفور در سال 304 هَ . ق . حاکم بست شد اما عصیان آورد و کثیربن احمد،...
کثیر. [ ک َ ] (اِخ ) ابن جمهان راوی است و از ابن عمر روایت می کند. (منتهی الارب ).
کثیر. [ ک َ ] (اِخ ) ابن رقاد. از معاصران یعقوب لیث است صالح بن نضر وی را با یعقوب اللیث و درهم بن نضر از جمله سجزیان به حرب عمار الخارج...
کثیر. [ ک َ ] (اِخ ) ابن سالم در زمان هادی عباسی حکومت سیستان یافت (169 هَ . ق .). درزمان هارون الرشید مردم سیستان از کثیر بیستگانی خواس...
کثیر. [ ک َ ] (اِخ ) ابن شهاب البَجَلی وی برادر طارق بود و پیغامبر «صلعم » را دید. در زمان عمر با ابی موسی اشعری به اصفهان آمد. (از ذکر اخبار...
کثیر.[ ک َ ] (اِخ ) ابن صلت . نامش قلیل بود آن حضرت صلی اﷲعلیه و سلم به کثیر نامیدند. (منتهی الارب ). کثیربن الصلت بن معدی کرب الکندی کا...
کثیر. [ ک َ ] (اِخ ) ابن عباس داماد امیرالمؤمنین علی علیه السلام و ام کلثوم بنت علی از کلبیه زوجه ٔ اوست . وی به صفت صلاح و سداد اتصاف ...
کثیر. [ ک َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمن الخزاعی از شعرای زمان عمربن عبدالعزیز خلیفه ٔ اموی است و وی را مدح گفته است . (سیرة عمربن العزیز ص 290...