اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کج

نویسه گردانی: KJ
کج . [ ک َ ] (ص ) نقیض راست باشد که آن خم و معوج و ناراست است . (برهان ). ضد راست و آن را کژ نیز گویند. (آنندراج ). خم . خمیده . نار است . معوج . پیچیده . منحرف . (ناظم الاطباء). کژ. (یادداشت مؤلف ). مقابل راست . مقابل آخته :
هیچ کج هیچ راست نپذیرد.

سنائی .


آری همه کج ز راست بگریزد
چون دال که در الف نپیوندد.

خاقانی .


دی گله ای ز طره اش کردم ، از سر فسوس
گفت که این سیاه کج گوش به من نمیکند.

حافظ.


راستی آنکه طلب می کند از عقد سپیچ
او در اندیشه ٔ کج فکرت عالی دارد.

نظام قاری .


کج را با راست گر تلاقی افتد
چون تیر و کمان زیاده از یکدم نیست .

واعظ قزوینی (از امثال وحکم ).


- دست کسی کج بودن ؛ عادت یا جنون دزدی داشتن .
- سخن کج ؛ سخن دروغ . سخن ناراست :
سخن گفتن کج ز بیچارگیست
به بیچارگان بر بباید گریست .

فردوسی .


دروغ است گفتار تو سربسر
سخن گفتن کج نباشد هنر.

فردوسی .


- کج نشستن و راست گفتن ؛ تعبیری است طعن آمیز، مقابل راست نشستن و کژ گفتن ، چه راست نشستن نشانه ٔ اطمینان و اتکاء است و کج نشستن نمودار ترس و عدم اعتماد به نفس و مراد آنکه بانمودن عدم اعتماد از کج نشینی ، سخن راست و نیامیخته بدروغ توان گفت :
بیا تاکج نشینم راست گویم
که کجی ماتم آرد راستی سور.

انوری .


ای دل تویی و من بنشین کج ، بگوی راست
تا ز آفرینش تو جهان آفرین چه خواست .

اوحدی .


رجوع به کج نشستن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
کج نشستن . [ ک َ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) نشستن بحالت خمیده . مقابل راست نشستن .- کج نشستن و راست گفتن ؛ مقابل راست نشستن و کج گفتن . ر...
کج نهادن . [ ک َ ن ِ / ن ِ دَ] (مص مرکب ) ناراست نهادن . قرار دادن نه بر راستی . مقابل راست نهادن . مقابل راست و مستقیم قرار دادن .- کله ک...
کج معامله . [ ک َ م ُ م َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) آنکه در داد و ستد راست و درست نباشد. بدمعامله . (فرهنگ فارسی معین ).کج بیع. کج باز. (مجموعه ٔ مت...
کج اندیشی . [ ک َ اَ ] (حامص مرکب ) عمل کج اندیش . کجرایی . رجوع به کجرایی شود.
کج باختن . [ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) غلط بازی کردن . خطا باختن (با وجود مهارت یا عدم آن ). (فرهنگ فارسی معین ). || دغل کردن در بازی و مکر کر...
کج ابرویی . [ ک َ اَ ] (حامص مرکب ) دارای ابروی مانند کمان بودن . کمان ابرویی . (ناظم الاطباء). || خمیدگی مطبوع و زیبای ابروها. (ناظم الاطب...
کج تافتن . [ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) سرکشی و طغیان کردن . || ناهنجار شدن و منحرف شدن . (آنندراج ).
کج داشتن . [ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) چیزی را کج کردن . (فرهنگ فارسی معین ). داشتن بغیر استقامت . نه بر استقامت و راستی قرار دادن . به جانبی م...
کج سلیقگی . [ ک َ س َ ق َ / ق ِ ] (حامص مرکب ) عمل کج سلیقه . دوری از حسن انتخاب . بدسلیقگی . حسن انتخاب نداشتن .
کج و چوله . [ ک َ ج ُ چ َ چو ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ، از اتباع ) کج و کوله . رجوع به کج و کج و کوله شود.
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ صفحه ۱۱ از ۱۲ ۱۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.