اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کج

نویسه گردانی: KJ
کج . [ ک َ ] (اِ) قز. کژ. نوعی از ابریشم فرومایه ٔ کم قیمت . (از برهان ) (ناظم الاطباء) : صنعت معتبر مردم این نواحی ... از منسوجات چوخا و خاچمز و چادر شبی که از کج می بافند. (التدوین ). || مهره ٔ سفید کم قیمت . (برهان ). قسمی از سپید مهره ٔ کم قیمت . (از منتهی الارب ). || مطلق قلاب . (از برهان ). قلاب . (ناظم الاطباء). || قلابی که بدان یخ در یخدان اندازند و کشتیبانان کشتی خصم را به جانب خود کشند. (برهان ) (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
کج نغمگی . [ ک َ ن َ م َ / م ِ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت کج نغمه . (فرهنگ فارسی معین ) : با همه کج نغمگی خندند زاغان چمن عندلیبی گر زند ناگ...
کج سلیقه . [ ک َ س َ ق َ / ق ِ ] (ص مرکب ) بد سلیقه . که انتخاب احسن نتواند. بی سلیقه . که حسن انتخاب ندارد. (یادداشت مؤلف ). که به گزینی ...
کج سرشتی . [ ک َ س ِ رِ ] (حامص مرکب ) چگونگی کج سرشت . بداصلی . بدگهری . کج نهادی . (فرهنگ فارسی معین ).
کج فرمای . [ ک َ ف َ ] (نف مرکب ) کج فرما. کج فرماینده . که بر ناراست امر کند. که طریق صواب و صلاح نفرماید. که موافق صلاح نگوید : کارها تنگ ...
کج کارد. [ ک َ ] (اِ مرکب ) کارد کج را گویند و آن یک گونه افزار جنگ است که بیشتر گروه سیکه با خود می دارند. (آنندراج ).
کج کردن . [ ک َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خم کردن . تعویج . (یادداشت مؤلف ). پیچانیدن . معوج کردن . خمانیدن . خم دادن . (فرهنگ فارسی معین ). خل کر...
کج خیالی . [ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل کج خیال . کج فکری . کج اندیشی .
کج خواهی . [ ک َ خوا / خا ] (حامص مرکب ) عمل کج خواه . مکاری . غداری . (ناظم الاطباء).
کج درخت . [ ک َدِ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه ٔشهرستان مشهد. جلگه ای و معتدل . سکنه 1990 تن . آب آن از رودخانه است . (از...
کج رفتن . [ ک َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) بر صراط غیرمستقیم رفتن . رفتن براه ناراست : لاجرم چون ستاره راست بودنتواند که کج رود جدول . سعدی .بدنب...
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۱۲ ۱۰ ۱۱ ۱۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.