اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کج

نویسه گردانی: KJ
کج . [ ک ُ ] (اِ) گیاهی است که کمان گران بر بازوی از جا برآمده بندند. (برهان ). گیاهی که بدان استخوانهای شکسته را بندند. (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
کج سری . [ ک َ س َ ] (حامص مرکب ) حالت کج سر. سوء سلوک . بدسری . بدرفتاری . (یادداشت مؤلف ): بنای کج سری را با شوهر خود گذاشت . (از یادداشت مؤ...
کج زخمه . [ک َ زَ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) که زخمه ٔ ناراست و خارج آهنگ دارد. که مضراب ناراست دارد. || مجازاً که کارها به ناراستی و ناهماهنگ...
کج شدن . [ ک َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) میل کردن . به یکسوگرائیدن . خمیدن : تعرج ، کج شدن بنا. (منتهی الارب ).
کج شمار. [ ک َ ش ُ ] (نف مرکب ) غلطشمار. بدشمار. که شمارش درست نکند : احول ارهیچ کج شمارستی بر فلک مه که دوست چارستی .سنائی .
کج و مج . [ ک َ ج ُ م َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) کج مج . (ناظم الاطباء). رجوع به کج مج شود.
کج نهادی . [ ک َ ن ِ / ن ِ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت کج نهاد. کج سرشتی .بدذاتی . بداصلی . بدعقیدتی . و رجوع به کج نهاد شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
کج مزاجی . [ ک َ م ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی کج مزاج . بدذوقی . بدسلیقگی . بدمزاجی . (فرهنگ فارسی معین ).
کج گردن . [ ک َ گ َ دَ ] (ص مرکب ) که گردن کج دارد. اَحدَل . حَدلاء. (یادداشت مؤلف ). || ذلیل . توسری خور. مظلوم . مقابل گردن شق .
کج گردن . [ ک َ گ َ دَ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان چناران بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. جلگه ای و معتدل . سکنه 150 تن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ...
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۱۲ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.