کدخدا شدن . [ ک َ خ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) زن گرفتن . تأهل کردن . بَضع. (یادداشت مؤلف ). شوهر شدن
: چنان کودک نارسیده بجای
یکی زن گزین کردو شد کدخدای .
فردوسی .
|| با زن باکره آرمیدن شوی . (یادداشت مؤلف ).
-
کدخدا شدن داماد ؛ برداشتن شوی بکارت زن را. (از یادداشت مؤلف ).
-
کدخدا شدن دختر ؛ برداشتن شوی بکارت او را. (یادداشت مؤلف ).