کدر
نویسه گردانی:
KDR
کدر. [ ک َ دَ ] (ع اِ) ج ِ کَدَرَة. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به کدرة شود.
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
کدر. [ ک َ ] (ع مص ) ریختن آب را. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) ۞ .
کدر. [ ک َ / ک ُ ۞ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک مدینه . (از منتهی الارب ). و میان آن و مدینه 8 برید (96 میل ) است ۞ . (از معجم البلدان ).
کدر. [ ک ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَکدَر. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به اکدر شود.
کدر. [ ک َ دَ ] (ع مص ) کَدارَة. کدور. کُدرَة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تیره شدن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). ن...
کدر. [ ک َ دَ ] (ع اِمص ) تیرگی هر چه باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
کدر. [ ک َ دَ ] (اِ) رستنی باشد بسیار خوشبوی و آن را کادی گویند. شراب آن حصبه و جدری را نافع است تا به حدی که کسی را که آبله بیرون می ...
کدر. [ ک ُ دُ / ک ُ دُرر ] (ع ص ) خر درشت ستبر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
کدر. [ ک ُ دُرر ] (ع ص ) جوان فربه گرداندام سخت و توانا استوارخلقت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جوان گرداندام و سخت . (اقرب الموارد).
کدر. [ ک َ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالا گریوه بخش ملاوی شهرستان خرم آباد. کوهستانی و سردسیر. سکنه 150 تن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ...
کدر. [ ک َ دِ ] (ع ص ) تیره . (منتهی الارب ) (دهار) (آنندراج ). تیره گون . (اقرب الموارد) : نام و القاب ملک با لقب و نام ملوک لعل با سنگ و ص...