کدر. [ ک َ دَ ] (اِ) رستنی باشد بسیار خوشبوی و آن را کادی گویند. شراب آن حصبه و جدری را نافع است تا به حدی که کسی را که آبله بیرون می آید قدری شراب کادی بیاشامد اگر عدد آن پنج باشد به شش نرسد. (برهان ) (آنندراج ). و آن را به هندی کیورا گویند که گلی است تندبو برگش دندانه های تیز دارد چون اره و در دکن و گوالیار بسیار می باشد. (آنندراج )
: و اگر آب گذر نکند و حرارت همی فروزد به شربتهای دیگر چون شراب کدر و قرص کافور بازگردد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
بأس تو شهابی است که در کام شیاطین
با حرقتش آتش چو شراب کدرآید.
انوری .
بهر دفع تبش آبله را مصلحت است
از طبیبان که شراب کدر آمیخته اند.
خاقانی .
از برون آبله را چاره شراب کدرست
چون درون آبله دارید کدر باز دهید.
خاقانی .