کردح
نویسه گردانی:
KRDḤ
کردح . [ ک ِ دِ ] (ع ص ، اِ) گنده پیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عجوز. (اقرب الموارد). || مرد درشت و سخت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مردسخت . (اقرب الموارد). ج ، کَرادِح . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۸۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
تهمت کرده شده . [ ت ُ م َ ک َ دَ / دِ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) بهتان زده شده . (ناظم الاطباء).
کانی علی کرده . [ ع َ ک ُ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بهی بخش بوکان شهرستان مهاباد.واقع در 30هزارگزی شمال خاوری بوکان و هفده هزارگزی خا...
عباس آباد کرده . [ ع َب ْ با دِ ک َ دِ ] (اِخ ) دهی است از بخش خرقان شهرستان ساوه . واقع در 24000گزی راه قدیمی شاه عباسی . ناحیه ای است جلگه...
التماس کرده آمدن . [ اِت ِ ک َ دَ / دِ م َ دَ ] (مص مرکب ) درخواست شدن . چیزی را طلبیدن : و با رسولان ما رسولان آیند از حضرت بزرگ تا ما نیز ...