کرع
نویسه گردانی:
KRʽ
کرع . [ ک َ رَ ] (ع اِ) آب باران ایستاده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آب آسمان . (مهذب الاسماء). آب آسمان که به دهان بردارند. (از اقرب الموارد). || دست و پای ستور. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || باریکی پیش ساق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ساق . (مهذب الاسماء). || (ص ) مردم فرومایه ٔ دونان طبیعت دنی النفس . (منتهی الارب ). مردم فرومایه ٔ پست طبع. (ناظم الاطباء). فرومایه از مردم و فی حدیث علی : «غلب علی هذا الامر الکرع و الاغراب »؛ یعنی سفله و فرومایه از مردم که به دست و پای ستورمانند. (از اقرب الموارد). || مکان و جای . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). واحد و جمع در وی یکسان است . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال : رجل کرع و رجلان کرع و رجال کرع . || آنچه مواشی با دست و پای خود در آن فرومی رود. (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
کسی که هدایت جمعی را برای رسیدن به تصمیمی درست بر عهده دارد.