اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کرک

نویسه گردانی: KRK
کرک . [ ک َ رَ / ک َرْ رَ ] (اِ) ۞ مرغی است از تیهو کوچکتر که به عربی سلوی و به ترکی بلدرچین گویندش . (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ورتیج . سمانه . بدبده . بودنه . سلوی .سمانات . سمانی . قتیل الرعد. (یادداشت مؤلف ). کراک . (فرهنگ جهانگیری ). اغبس . (بحر الجواهر) :
تا نباشد همچو عنقا خاصه در عزلت غراب
تا نباشد همچو شاهین خاصه در قدرت کرک
جان خصم از تیر سیمرغ افکنت بر شاخ عمر
بادلرزان در برش چون جان گنجشک از تفک .

انوری (از فرهنگ جهانگیری ).


|| نامی است که در کلاک به کُلَک دهند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به کُلَک شود. || به زبان بخارا سقف خانه را گویند. (برهان ) (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
استن کرک . [ اِ ت َ ک ِ ] (اِخ ) ۞ کمونی در بلژیک ، هِنو. مارشال لوکزامبورگ گیوم (ویلهلم ) سوم را بدانجا در سال 1692 م . مغلوب کرد. دارای 74...
کرک بازی . [ ک َ رَ / ک َرْ رَ ] (حامص مرکب ) عمل کرک باز.
کرک چسپان . [ ک َ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ناتل رستاق ناحیه ٔ نور مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 111 و ترجمه ٔ آن ص 149).
کرک جراس . [ ] (اِ) به لغت تنکابن ثیل است . (فهرست مخزن الادویه ).
کرک انداختن . [ک ُ اَ ت َ ] (مص مرکب ) کرک انداختن سخن یا گفتگو یا صحبت ، گرم شدن و ادامه یافتن آن . (یادداشت مؤلف ).
حسین آباد کرک . [ ح ُ س ِ دِ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پائین شهرستان نهاوند. واقع در 15هزارگزی جنوب باختری شهر نهاوند و سه هزارگزی گیلان...
خز به پوست مودار تعدادی از پستانداران گفته می‌شود که اغلب فرآوری و رفو می‌شود تا به عنوان پوستین در لباس‌ها به کار رود. استفاده در پوشاک [ویرایش] ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.