اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کرم

نویسه گردانی: KRM
کرم . [ ] (اِخ ) کرم و رونیز دو شهرک است در راه پسا. هوای آن معتدل است و [ دارای ] آب روان و جامع و منبر باشد و غله و میوه ، و بعهد اتابکی چون حادثه ٔ پرگ افتاد مگرایشان بی ادبی کردند، پس به غارت داد و خراب شد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی چ اروپا ص 130). کرم و رونیز دو شهرک اند در راه فسا. هوایش معتدل است به گرمی مایل و آب روان دارد. (از نزهةالقلوب چ دبیرسیاقی ص 169).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
کرم پیشه . [ ک َ رَ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) جوانمرد و بخشنده . (آنندراج ). کریم . جوانمرد. سخی . (ناظم الاطباء) : وگر درنیابد کرم پیشه نان نهادش توا...
کرم حکان . [ ] (اِخ ) از دیه های الجبل است . (تاریخ قم ص 13). مصحف کرمجگان است . رجوع به کرمجگان شود.
کرم خوار. [ ک ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) که کرم خورد. حیوان که غذای آن کرم است . (یادداشت مؤلف ).
کرم خورد. [ ک ِ خوَرْ / خُرْ ] (ن مف مرکب ) کرم خورده . رجوع به کرم خورده شود.
کرم پرور. [ ک َ رَ پ َرْ وَ ] (نف مرکب ) کرم پرورنده . کرم گستر. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کرم گستر شود.
شاه کرم . [ ک َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان رودشت بخش کوهپایه ٔ شهرستان اصفهان . دارای 71 تن سکنه . آب آن از زاینده رود. محصول آن غلات است ...
صاحب کرم . [ ح ِ ک َ رَ ] (ص مرکب ) بخشنده . خداوند کرم : طمع را نباید که چندان کنی که صاحب کرم را پشیمان کنی .؟
کرم شعار. [ ک َ رَ ش ِ ] (ص مرکب ) خداوند همت و سخاوت و مردمی . (ناظم الاطباء).
کرم عهدی . [ ک َ رَ ع َ ] (حامص مرکب ) خوش خدمتی . (فرهنگ فارسی معین ) : به هندوستان خواجه را خدمتها کرده بود و کرم عهدی نموده در محنتش و چ...
کرم زدگی . [ ک ِ زَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) کرم خوردگی . شپشه افتادگی . تسویس . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به کرم زدن و کرم افتادن شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۸ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.