اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کرم

نویسه گردانی: KRM
کرم . [ ک َرَ ] (ع ص ) جوانمرد و بامروت . واحد و جمع و مذکر و مؤنث در وی یکسان است . یقال : هو کرم و هم ، هی ، هن کرم و ارض کرم و ارضان کرم و ارضون کرم ؛ ای کریمة طیبة صالحة للنبات . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
بنت کرم . [ ب ِ ت ُ ک َ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به بنت الکرم شود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
جات کرم . [ ک َ ] (اِ) ۞ این کلمه را بیرونی در ماللهند بکار برده و نام قربانیی است که برهمنان طفل را کنند در روزهای بین وضع حمل و ارضا...
اهل کرم . [ اَ ل ِ ک َ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سخی . کریم . (آنندراج ). جوانمرد. سخی . (ناظم الاطباء).
کرم پرور. [ ک َ رَ پ َرْ وَ ] (نف مرکب ) کرم پرورنده . کرم گستر. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کرم گستر شود.
شاه کرم . [ ک َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان رودشت بخش کوهپایه ٔ شهرستان اصفهان . دارای 71 تن سکنه . آب آن از زاینده رود. محصول آن غلات است ...
صاحب کرم . [ ح ِ ک َ رَ ] (ص مرکب ) بخشنده . خداوند کرم : طمع را نباید که چندان کنی که صاحب کرم را پشیمان کنی .؟
کرم آباد. [ ک َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نورعلی بخش دلفان شهرستان خرم آباد.جلگه ای و سردسیر است و 300 تن سکنه دارد که از طایفه ٔ نورع...
کرم آباد. [ ک َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان یوسف وند بخش سلسله ٔ شهرستان خرم آباد. جلگه ای و سردسیر است و 180 تن سکنه دارد که از طایفه ٔ ی...
کرم آباد. [ ک َ رَ ] (اِخ ) فرسخی میانه ٔ شمال و مشرق مرو است . (فارسنامه ٔ ناصری ).
کرم آباد. [ ک َ رَ ] (اِخ ) هشت فرسنگی جنوب شهر داراب است . (فارسنامه ٔ ناصری ).
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۸ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.