کرم کردن . [ ک َ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب )مرحمت کردن . از روی لطف و مهربانی دادن . (ناظم الاطباء ذیل کرم کن ). لطف کردن . مهربانی کردن
: گفت کرم کن که پشیمان شدیم
کافر بودیم و مسلمان شدیم .
نظامی .
خدای را چه توان گفت شکر و فضل و کرم
بدین کرم که دگر باره کرد بر عالم .
سعدی .
کرم کن چنان کت برآید ز دست
جهانبان در خیر بر کس نبست .
سعدی (بوستان ).
کرم کن که فردا که دیوان نهند
منازل بمقدار احسان دهند.
سعدی (بوستان ).
منعم که نظر به حال درویش کند
چندانکه طمع کند کرم بیش کند.
سعدی .
ز دلبرم که رساند نوازش قلمی
کجاست پیک صبا گر همی کند کرمی .
حافظ.