اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کرة

نویسه گردانی: KR
کرة. [ ک ُ رَ ] (ع اِ) گوی ، اصلها کُرْوْ. ج ، کُرین ، کِرین ، کَری ّ، کُری ً و کُرات . (منتهی الارب ). هر جسم مستدیر است . اصل کلمه کُرْوْ بوده واو را حذف کرده اند و هاء افزوده اند.نسبت به آن کُری ّ است بنابر لفظ امّا مشهور کُرَوی ّاست بنابر اصل کلمه . ج ، کُرین ، کِرین ، کُری ً، کُرات . (از اقرب الموارد). گوی و گلوله . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
کره . [ ک َرْ رِ ] (اِخ ) دهی است یک فرسخ و نیم میانه ٔشمال و مشرق در اهان به فارس . (فارسنامه ٔ ناصری ).
کره . [ ک َرْ رِ ] (اِخ ) دهی است سه فرسخ شمال احمدحسین به فارس . (فارسنامه ٔ ناصری ).
کره . [ ک ُرْ رَ / رِ ] ۞ (اِ) چون مطلق گویند مراد بچه ٔ اسب باشد. مَهر. (یادداشت مؤلف ). || بچه ٔ اسب و ستور و خرالاغ را گویند. (برهان ). ...
کره . [ ک ِرْ رَ / رِ ] (اِصوت ) در لهجه ٔ مردم قزوین ، آواز کشیده شدن پای روی زمین . (یادداشت لغتنامه ). کِرّ. || خنده ٔ بلند و ممتد. رجوع ب...
کره . [ ] (اِخ ) از طسوج وناحیه ٔ رود آبان به ناحیه ٔ قم . (تاریخ قم ص 113).
کرح . [ ک ِ ] (ع اِ) خانه ٔ پارسای ترسایان . ج ، اَکراح . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). خانه ٔ راهب . ج ، اَکراح . (اقرب الموارد).
کُره kore (گوی، هر چیز گرد)؛ این واژه عربی است و همتای پارسی آن این است: ناژ (سغدی) کُرات: ناژان. کره (بچه، نوزاد اسب و خر و قاطر؛ برای سگ توله و برای...
کره تن . [ ک َ رِ ت َ ] (اِ) عنکبوت را گویند. (برهان ) (آنندراج ). کارتن . کارتنه . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
کره تیف . [ ک َرْ رِ ] (اِ) نامی است که در لاهیجان به تمشک دهند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به تمشک شود.
کره پا. [ ک ُرْ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان صفائیه ٔ بخش هندیجان شهرستان خرمشهر. دشت و گرمسیر است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۸ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.