اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کره

نویسه گردانی: KRH
کره . [ ک َرْه ْ / ک َ رِه ْ ] (ع ص ) ناپسند و ناخوش و ناخواست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مکروه . (اقرب الموارد). رجوع به مکروه شود. ناخوشایند. کَرِه ؛ به معنی کریه است . (از اقرب الموارد). کریه و نامرغوب . (غیاث اللغات ). رجوع به کریه شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
نیم کره . [ک ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) نصفی از کره ٔ زمین ۞ : نیم کره ٔ شمالی . نیم کره ٔ جنوبی .- نیم کره ٔ مغز ؛ هر یک از دو قسمت چپ و راست مغز...
هفت کره . [ هََ ک ُرَ / رِ ] (اِ مرکب ) هفت آسمان را گویند. (برهان ).
کره کاب . [ ک ُ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قیلاب اندیمشک . کوهستانی و گرمسیر است و 500 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
کره بند. [ ](اِخ ) قریه ای است یک فرسنگ بیشتر در مغرب هفت جوش ، واقع در ناحیه ٔ انگالی دشتستان . (فارسنامه ٔ ناصری ).
کره دان . [ ] (اِخ ) قریه ای است یک فرسنگی تل بیضا. (از فارسنامه ٔ ناصری ).
کره زده . [ ک َ رَ/ رِ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) متکرج . سفیدک زده . کپک زده . (یادداشت مؤلف ). رجوع به کره و کره زدن شود.
کره سنی . [ ک ُ رِ س ُن ْ نی ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای هفتگانه ٔ بخش سلماس شهرستان خوی که در شمال بخش واقع شده است . حدود آن : از شمال...
کره سیاه . [ ک ُرْ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه شهرستان بهبهان . 168 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
کره گیری . [ ک َ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) عمل گرفتن کره (مسکه ) از شیر یا دوغ . (یادداشت مؤلف ).
کره گیری . [ ک ُرْ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) عمل گرفتن کره از مادیان . کره گرفتن . کره کشی کردن .
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۸ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.