کره . [ ک ُرْه ْ] (ع ص ) دشوار. (از ناظم الاطباء). || چیزی که خود شخص آن را ناپسند دارد. || (اِمص ) زبردستی . (یادداشت مؤلف ). || زور. (یادداشت مؤلف ). قهر و جبر. (ناظم الاطباء)
: مال خدایگان بستاند به عنف و کره
از دست منکرانی چون منکر و نکیر.
فرخی .
چو مردم بخرد آبروی را همه سال
به کره بنده ٔ اینیم و چاکر آنیم .
مسعودسعد.