اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کره

نویسه گردانی: KRH
کره . [ ک َ رَ / رِ ] (اِ) مسکه را نیز گویند و آن روغنی باشد که از دوغ گیرند. (برهان ). چربی که از شیر یا دوغ به دست کنند. روغن ناگداخته . زَبد. (یادداشت مؤلف ). چربی که از چرخ کردن شیر در چرخهای کره گیری حاصل شود ویا پس از تُلُم زدن دوغ ، آن را جمع کنند و به مصرف رسانند. گاهی نیز کره را از خامه تهیه کنند بدین طریق که ابتدا خامه ٔ شیر را گیرند و پس از آن خامه ها راتحت فشار قرار دهند تا شیر و مایعات آن خارج شود و تبدیل به کره گردد. (فرهنگ فارسی معین ) :
لحظه ها باید که تا شیری که می دوشی ز میش
چربه در دوشاب گردد یا کره اندر عسل .

بسحاق اطعمه .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
کره . [ ک ُ رَ / رِ ] (از ع ، اِ) هر چیز گرد. (ناظم الاطباء). || گوی گونه ای از آلات منجنیق جغرافیین که بدان هشت فلک و صورت کواکب و هیئت ...
کره . [ ک ُ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پسکوه قاین . کوهستانی است و 1507 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
کره . [ ک ُ رِ ] (اِخ ) کُزِن ۞ (سرزمین صبح آرام ) ۞ شبه جزیره ای در شمال شرقی آسیاست و در مشرق چین مابین دریای ژاپن و دریای زرد. منطق...
کره . [ک ُ رُ ] (اِ) مخفف کروه که به هندی کوس گویند. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). ثلث فرسخ . رجوع به کروه شود.
کره . [ ک ِ رَ /رِ ] (اِ) (در تداول مردم لرستان ) زِشگه . سِچَک . محصولی از بلوط. (یادداشت مؤلف ). رجوع به بلوط شود.
کره . [ ک َرْ رَ / ک ُرْ رَ ] (ع اِ) پشکل پاره یا پشکل گنده بود که بدان زره را جلا دهند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
کره . [ ک َرْ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چرام بخش کهکیلویه ٔ بهبهان . دشت و گرمسیر است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ...
کره . [ ک َرْرِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بویراحمد سرحدی بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان . کوهستانی و سردسیر است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهن...
کره . [ ک َرْ رِ ] (اِخ ) دهی است یک فرسخ و نیم میانه ٔشمال و مشرق در اهان به فارس . (فارسنامه ٔ ناصری ).
کره . [ ک َرْ رِ ] (اِخ ) دهی است سه فرسخ شمال احمدحسین به فارس . (فارسنامه ٔ ناصری ).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۸ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
mohsen zare
۱۳۹۳/۰۹/۳۰ Iran
0
0

این واژه فرانسویه و تو زبان فرانسه به معنی یه جسم دارای شکل هندسی منظم اطلاق میشه حتی صفت واسه آدمای منظم و خیلی حالت نظامی هم هست


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.