کره
نویسه گردانی:
KRH
کره . [ ک ِرْ رَ / رِ ] (اِصوت ) در لهجه ٔ مردم قزوین ، آواز کشیده شدن پای روی زمین . (یادداشت لغتنامه ). کِرّ. || خنده ٔ بلند و ممتد. رجوع به کره زدن و کروکر خندیدن شود.
- کره زدن ؛ خندیدن به آواز و ممتد.
واژه های همانند
۷۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
کره . [ ک َرْ رِ ] (اِخ ) دهی است سه فرسخ شمال احمدحسین به فارس . (فارسنامه ٔ ناصری ).
کره . [ ک ُرْ رَ / رِ ] ۞ (اِ) چون مطلق گویند مراد بچه ٔ اسب باشد. مَهر. (یادداشت مؤلف ). || بچه ٔ اسب و ستور و خرالاغ را گویند. (برهان ). ...
کره . [ ] (اِخ ) از طسوج وناحیه ٔ رود آبان به ناحیه ٔ قم . (تاریخ قم ص 113).
کُره kore (گوی، هر چیز گرد)؛ این واژه عربی است و همتای پارسی آن این است: ناژ (سغدی) کُرات: ناژان. کره (بچه، نوزاد اسب و خر و قاطر؛ برای سگ توله و برای...
کره کره . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش شاهین دژ شهرستان مراغه . کوهستانی و معتدل است و 90 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ا...
کره کره . [ ک َ رَ ک َ رَ ] (اِخ ) امیرآباد. دهی است از توابع تنکابن مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 106 و ترجمه ٔ آن ص 144).
کره گه . [ ک ُ رَ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کاکاوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد. سردسیر است و 180 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایرا...
کره یا. [ ] (اِخ ) دهی است نوزده فرسخ میانه ٔ جنوب و مشرق فلاحی به فارس . (فارسنامه ٔ ناصری ).
کُرّه خر. الف. نوزاد خر، بچۀ خر.
مثال:
"دورۀ بارداری خر ماده ۳۶۴ روز است و پس از این مدت، خر ماده کره خری بوجود می آورد." (منبع: لغتنامۀ دهخدا)...
دیگ سنگی(به فتح ها و کاف ـ واژه ای کرمانجی)