کژ شدن . [ ک َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) اعوجاج . تعوج . (المصادر زوزنی ). کج شدن .کجی یافتن . (یادداشت مؤلف ). خمیدن به سویی . کژی یافتن . به چپ و راست یا به این سو و آن سو متمایل و خم شدن . منحنی گشتن . میل کردن از استقامت
: دوستی دشمنان دینت زیان داشت
بام برین کژ شود ز کژی بنلاد.
ناصرخسرو.
|| شکم دادن چنانکه دیواری . قسمتی از آن بجانبی انحراف پیدا کردن .
-
کژ شدن زخم ؛ تخلف ضرب یا ضربت . (یادداشت مؤلف ). از جای خود برفتن . بسبب موانعی اصابت نکردن
: که نه طعن ژوبینش رد کرد کس
که نه کژ شدش زخم و خطی خطا.
غضایری .
|| انحراف . منحرف شدن . نادرست و ناراست شدن . دگرگون شدن
: بر هوا تأویل قرآن می کنی
پست و کژ شد از تو معنی سنی .
مولوی .
|| کاژ شدن . لوچ شدن . احول شدن . رجوع به کاژ شدن شود.