اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کس

نویسه گردانی: KS
کس . [ ک ُ ] (اِ) شرمگاه زن . موضع جماع زنان که عربان فرج خوانند. (برهان ). شرم زن . (منتهی الارب ). فرج زن . (ناظم الاطباء) (دهار) (آنندراج ). موضع جماع در زنان . چوز. نس . (یادداشت مؤلف ) :
زین سان که کس تو می خورد خرزه
سیرش نکند خیار کاونجک .

منجیک .


کس بسگ اندر فکن که کیر کسائی
دوست ندارد کس زنان بلایه .

کسائی .


همه آویخته از دامن بهتان و دروغ
چون کفه از کس گاو و چو کلیدان ز مدنگ .

قریعالدهر.


از شمار تو کس طرفه بمهر است هنوز
وز شمار دگران چون در تیم دودر است .

لبیبی .


دزدی به کس ۞ مادر خود برد کفش من
صد شکر می کنم که در او پای من نبود.

سلیم (از آنندراج ).


آبرو ننگ است بهر بکر دنیا ریختن
خصم مردان است تف بر کس ۞ این قطامه کن .

محسن تأثیر (از آنندراج ).


کسی کالای خود در حجره ٔ کس ۞ زنت ننهد
که تا اول تو سرقفلی برای خویش نستانی .

ملافوتی یزدی (از آنندراج ).


- کس باز ؛ جنده باز. خانم باز. (فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده ). زن باره .
- کس پیرزن ؛ چیزهای پلاسیده ٔ پرچین و چروک را بدان مانند کنند. (لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
- کس پاره ؛ دشنامی است که به زنان دهند و اگر لفظ خواهر یا مادر و زن نیز بر آن مزید شود فحشی است مردان را. (از فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده ).
- کستر زن ؛ کنایه از قواد و قلتبان است و این غلط مشهور است . کس ده زن از اهل زبان به تحقیق پیوسته است .(آنندراج ).
- کس ترکی ؛صفتی است بی وجه و نامعقول ، گویند چرا بهانه ٔ کس ترکی می گیری . (از لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
- کس تغار ؛ دشنامی است زنانه که بیشتر لحن مزاح دارد. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ): کس تغار خانم !
- کسته ؛ کس ده . روسپی و فاحشه و قحبه . (ناظم الاطباء).
- کس خر نه ؛ به معنی کس خرگذار و کنایه از آدم هالو و صاف و ساده و ابله . (لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
- کس خل ؛ آدم دیوانه و مجنون و سفیه . (لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
- کس خور ؛ کس باز. (لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). رجوع به کس باز شود.
- کس دادن ؛ با هر کس همخوابگی کردن زن . شرم خویش در اختیار مرد نهادن زن . زنا کردن . گرد آمدن زن با مردی براه ناروا.
- کس دماغ ؛به کسانی گویند که بینی پهن و زشت داشته باشند. (ازفرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
- || کسی که بر روی پره ٔ بینی وی چاکی پدید آمده و او را زشت کرده باشد. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
- کس ده ؛ زن که با هرکس تن به همخوابگی دهد. زن که از راه نامشروع با مردان رابطه دارد. روسپی . فاحشه .
- کس شعر ؛ حرفهای مهمل و بی معنی و چرت و پرت . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ).
- || عذر بدتر از گناه . (لغات عامیانه ٔ جمالزاده ).
- || شعر بند تنبانی . (لغات عامیانه ٔ جمالزاده ).
- کس قاطری ؛ نوعی کلاه پوستی است که بالای آن باریک و فرورفته است . (لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
- کس کباب ؛ قرمساق . (ناظم الاطباء).
- || کنایه از وجه قوادی و قلتبانی . (از آنندراج ). اما در شاهد زیرین به معنی اصلی نزدیکتر است :
دی کیر چو پولاد مرا کند ز بیخ
تا از پس کس کباب گرداند سیخ .

میرشاه (از آنندراج ).


- کس کش ؛ قواد. دلال محبت . (لغات عامیانه جمال زاده ). دیوث . قلتبان . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). جاکش . (ناظم الاطباء).
- کس کشی ؛ قوادی . دلالی محبت . (لغات عامیانه ٔ جمالزاده ). دیوثی . قلتبانی . جاکشی .
- کس کفتار ؛ فرج کفتار. (آنندراج ).
- || شفقت و مهربانی . (آنندراج ). وسیله ٔ ایجاد مهربانی .
- کس گربه ؛ مهره ای است که گویا از بقایای جانوران دریا گرفته و نرم تنان بدست آید و آن را در جزء نظر قربانی برای جلوگیری از چشم زدن به کودکان می آویزند. (لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). کودی که یک سرش بسته باشند و کودی سوراخ دار. در ایران بگردن خر می بندند و گردن بند و گردبان و کودی در ولایت [ یعنی ایران ] مصرفی ندارد غیر از این . و در هندوستان بگردن و پشت گاو بندند و در نقدینه هم رواج دارد و خرمهره عبارت از همین است . (آنندراج ) :
ویران چو شود یکسرشان گو می شو
ملکی که بود از کس گربه زر او.

ملاطغرا (از آنندراج ).


- کس لیس ؛ کس لیسنده . کس خور. کس باز. (لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). رجوع به کس باز شود.
- کس مشنگ ؛ کس خل . ابله . بی شعور. (لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
- کس مصب ؛ نوعی دشنام و مصطلح اهل گیلان است . (لغات عامیانه ٔ جمالزاده ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
کس و کار. [ ک َ س ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) کس کار. خویشان و بستگان و ملازمان و کسانی که در زندگی شخص وارداندو به نحوی به شخص و زندگیش عل...
کس و کوی . [ ک َ س ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) قبیله و خاندان و دوستان (ناظم الاطباء). قوم و خویش .- بی کس و کوی ؛ بی کس و بی یار و معین و مه...
خروک تس کس . [ خ ُرْ وَ ت َ ک َ ] (اِ مرکب ) جُعَل . خُنفسا. کلمه ای است در «خروک » بنابر قول شیرازی ها. (از برهان قاطع). رجوع به خُرْوَک شود.
سان تروی کس . [ تْرُی ْ ک ُ ] (اِخ ) ۞ اسم سنتروک را نویسندگان قدیم چنین نامیده اند. سیناتروکس ۞ (فیله گون ) ۞ . سیناتروکس ۞ . ولی املاء...
(برگرفته از نوعی بازی عامیانه) کنایه از کارهای بی معنی و بی ربط کردن به منظور حیله گری و گره انداختن در کار. بهانه جویی بی ربط جهت جلوگیری از انجام ک...
این مثل را برای افرادی میزنند که به بیخود وبیجهت به بی دلیل گیر سه پیچ میدهد به شی ای یا کاری یا موضوعی یا فردی
گردنه ٔ همه کس . [ گ َ دَ ن َ ی ِ هََ م َ ک َ ] (اِخ ) گردنه ای است در راه سنندج به همدان میان داشلاق و همه کس ، واقع در 130700گزی سنندج .
کنایه از کار بیهوده کردن،وقت گذرانی به نام کار،کار بی فایده کردن، حرف های بی معنی و بهوده زدن، بیکارگی
کث . [ ک َث ث ] (ع ص ) انبوه و درهم پیوسته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یقال رجل کث اللحیة؛ مرد انبوه ریش . || مرد دراز و انبوه و کوتاه ...
کث . [ ک ُث ث ](ع ص ، اِ) ج ِ اَکَث ّ. رجوع به اکث شود. || ج ِ کَثّاء. (اقرب الموارد). رجوع به کَثّاء شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۷ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
شیر هژیر
۱۳۹۳/۱۲/۰۵ Iran
17
13

برعلاوه ترکیباتی که اینجا ذکر شده در افغانستان نیز ترکیباتی با کلمه کس به معنای فرج زن است. 1. خر کس کنایه از آدم سفیه و نادان 2. کس کلاه یکنوع کلاه که بالای آن درز یا لا دارد مشابه به کس در افغانستان قبلن این کلاه را دانش اموزان مدرسه نظامی می پوشیدند.

gh
۱۳۹۶/۰۷/۰۹
5
7

در گویش شوشتری خطاب به شخصی که کار غیر عقلانی و غیر معقول انجام بده اصطلاحن میگن فلانی ( کسش کل )میزنه کل به کسر "ک" عملی که زنان با حرکت سریع زبان در بالا و پایین دهان صدای کل لی لی لی لی ،،،، به هنگام شادی انجام میدن

وازلین
۱۳۹۹/۰۲/۱۳
6
18

عالی بود مرسی.



برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.