کس
نویسه گردانی:
KS
کس . [ ک ُس س ] (معرب ، اِ) مأخوذ از کس فارسی و به معنی آن . ج ، اکساس ، گویند مولده است . (ناظم الاطباء). شرم زن و هو لیس من کلامهم انما هو مولد. (منتهی الارب ). عضو مخصوص زنان است و کسوس جمع آن اسچ و این معرب کس فارسی به تخفیف است . (آنندراج ).
واژه های همانند
۷۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
کس و کار. [ ک َ س ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) کس کار. خویشان و بستگان و ملازمان و کسانی که در زندگی شخص وارداندو به نحوی به شخص و زندگیش عل...
کس و کوی . [ ک َ س ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) قبیله و خاندان و دوستان (ناظم الاطباء). قوم و خویش .- بی کس و کوی ؛ بی کس و بی یار و معین و مه...
خروک تس کس . [ خ ُرْ وَ ت َ ک َ ] (اِ مرکب ) جُعَل . خُنفسا. کلمه ای است در «خروک » بنابر قول شیرازی ها. (از برهان قاطع). رجوع به خُرْوَک شود.
سان تروی کس . [ تْرُی ْ ک ُ ] (اِخ ) ۞ اسم سنتروک را نویسندگان قدیم چنین نامیده اند. سیناتروکس ۞ (فیله گون ) ۞ . سیناتروکس ۞ . ولی املاء...
(برگرفته از نوعی بازی عامیانه) کنایه از کارهای بی معنی و بی ربط کردن به منظور حیله گری و گره انداختن در کار.
بهانه جویی بی ربط جهت جلوگیری از انجام ک...
این مثل را برای افرادی میزنند که به بیخود وبیجهت به بی دلیل گیر سه پیچ میدهد به شی ای یا کاری یا موضوعی یا فردی
گردنه ٔ همه کس . [ گ َ دَ ن َ ی ِ هََ م َ ک َ ] (اِخ ) گردنه ای است در راه سنندج به همدان میان داشلاق و همه کس ، واقع در 130700گزی سنندج .
کنایه از کار بیهوده کردن،وقت گذرانی به نام کار،کار بی فایده کردن، حرف های بی معنی و بهوده زدن، بیکارگی
کث . [ ک َث ث ] (ع ص ) انبوه و درهم پیوسته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یقال رجل کث اللحیة؛ مرد انبوه ریش . || مرد دراز و انبوه و کوتاه ...
کث . [ ک ُث ث ](ع ص ، اِ) ج ِ اَکَث ّ. رجوع به اکث شود. || ج ِ کَثّاء. (اقرب الموارد). رجوع به کَثّاء شود.