اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کس ء

نویسه گردانی: KS ʼ
کس ء. [ ک َس ْءْ ] (ع مص ) در پی کسی رفتن و متابعت او کردن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال مر فلان یکساهم ؛ ای یتبعهم . (از اقرب الموارد). || از پس راندن ستور یادر پی ستور دیگران راندن . (ناظم الاطباء). راندن ستور بر اثر دیگری . (از اقرب الموارد). || چیره شدن گروهی بر گروه دیگر در خصومت . || به شمشیر زدن . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
کث . [ ک َ ] (پسوند) (مزید مؤخر امکنه ) کلمه ای است که مانند کند، قند، کت ، غن ، جان ، کان ، گان ، خان و قان در آخر اسامی شهرها و شهرکها و قصبه...
کث . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است میان راه شیرازبه سیرجان . (فارسنامه ٔ ابن البلخی چ اروپا ص 162).
رجوع شود به کس مشنگ
همان خایه مالی است اما در مورد زنان ،صفت
کس شعر [ک ُ ش ِ ] حرف مهمل و یاوه. چرند.
کص . [ ک َص ص ] (ع اِ) آواز نرم و باریک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (مص ) کصیص . رجوع به کصیص شود.
کس کار. [ ک َ ] (اِ مرکب ) مردم با کاره و کاردان وکارآزموده و کارآمد. (ناظم الاطباء). اهل کار. کس ِ کار. || کس و کار. رجوع به کس و کار شو...
کس نزان . [ ک َ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرشیو بخش مرکزی شهرستان سقز، کوهستانی و سردسیر است و 1000تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ...
کس نزان . [ ک َ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اوباتو بخش دیوان دره ٔ شهرستان سنندج . کوهستانی و سردسیر است و 500 تن سکنه دارد. (از فرهنگ ج...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۷ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.