اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کسب

نویسه گردانی: KSB
کسب . [ ک ُ ] (ع اِ) کنجاره ٔ روغن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). ثفل روغن و عصاره ٔ آن و معرب است . (از اقرب الموارد). نخاله ٔ هرتخمی که روغن آن را گرفته باشند. (یادداشت مؤلف ). کنجاره . (دهار). کنجاره ٔ روغن و آن ثفل روغن است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). کسبه . (از برهان ) :
قوم گفتندش که هین اینجا مخسب
تا نکوبد جانستانت همچو کسب .

مولوی .


گروهی چو گاوان پروارخسب
تهی مغز و آکنده پیکر ز کسب .

حاج سیدنصراﷲ تقوی (از هنجار گفتار).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
کسب . [ ک َ / ک ِ ] (ع مص ) ورزیدن . (از منتهی الارب ). طلب روزی کردن و ورزیدن برای اهل خود. (ناظم الاطباء). الفغدن . الفنجیدن . (یادداشت مو...
کسب . [ ک َ / ک ِ ] (ع اِ) ورز. یقال فلان طیب الکسب ؛ یعنی فلان پاک ورز است و حلال است کسب فلان . (از ناظم الاطباء).
کسب . [ ک َ ] (ع اِمص ) تحصیل معاش و رزق با زحمت و محنت . (ناظم الاطباء). طلب روزی : هرکه از کسب ... اعراض نماید نه اسباب معیشت خویش تو...
کسب . [ ک َ ] (اِ) نوعی خرما در جیرفت . (یادداشت مؤلف ).
هم کسب . [ هََ ک َ ] (ص مرکب ) هم کار. هم شغل . (یادداشت مؤلف ).
پنج کسب . [ پ َ ک َ ] (اِخ ) تیخ کسب یا غیر آن دو. از محال ّ ملایر. (مجمل التواریخ گلستانه ص 146).
دست کسب . [ دَ ک َ ] (اِ مرکب ) کسب دست . ورزیده به دست . دست آورد : سعادتی که دست کسب آدمیان نشود و پای وهم عالمیان به کنه آن نرسد... ن...
طیب کسب . [ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زهد. (منتهی الارب ).
کسب کردن . [ ک َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ورزیدن . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). کوشش کردن و تحصیل نمودن . (ناظم الاطباء). الفغدن . الفنجیدن .(ص...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.