گفتگو درباره واژه گزارش تخلف کست نویسه گردانی: KST کست . [ ک َ ] (اِ) ۞ یک قسم گوهر آبی رنگ مایل به سرخی . (ناظم الاطباء). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه واژه معنی کست کست . [ ک َ ] (ص ) فضیح و شرم آور. || چرکین و ناپاک . || فرومایه . (ناظم الاطباء). || گست . زشت . (اوبهی ). نازیبا. (یادداشت مؤلف ) : اگر ب... کست کست . [ ک ُ] (ع اِ) داروئی است که قسط نیز گویند. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به کسط شود. کست کست . [ ک ُ ] (اِ) در زبان پهلوی به معنی جهت و سمت و ناحیه بوده است و ماداکست یعنی ناحیه ٔ مد. (یادداشت مؤلف ). کوست . به معنی طرف و سوی ... کست کست . [ ک ُ ] (اِ) کلم . (ناظم الاطباء). کست کست . [ ک ِ ] (جمله ٔ استفهامی ) مخفف که است . (ناظم الاطباء). کیست . رجوع به که و کیست شود. کست کست . [ ک ُ ] (اِخ ) از دانشمندانی است که نقشه ٔ تخت جمشید را ترسیم کرد و حجاریهای جالب کشف و طرح نمود. (از ایران باستان ج 1 ص 56). کست برکست کست برکست . [ ک ُ ب َ ک ُ ] (اِ مرکب ) معرب کشت بر کشت و گشت برگشت . رجوع به گشت برگشت شود. چی کست چی کست . [ ک َ ] (اِخ ) چیچست . نام دریاچه ٔ ارومیه است بنا به روایات قدیم . رجوع به چیچست شود. کسط کسط. [ ک ُ ] (ع اِ) دوائی است که آن را قسط گویند و بول و حیض براند و فالج و استرخای اعضا را نافع باشد. (برهان ) (آنندراج ). قسط. (اقرب الموا... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود