کسری
نویسه گردانی:
KSRY
کسری . [ ک ِ را / ک َ را ] (معرب ، اِ) خسرو را گویند. ج ، اکاسرة، کساسرة، اکاسر، کسور. (ناظم الاطباء). لقب هریک از پادشاهان عجم . (از برهان ) (از آنندراج ). لقب پادشاه فارس معرب خسرو یعنی پادشاه پادشاهان و صاحب شوکت بسیار و فراخ ملک . ج ، اکاسرة، کساسرة، اکاسر، کُسور علی خلاف القیاس و القیاس کِسرَون . (منتهی الارب ). اسم پادشاه فارس چنانکه پادشاه روم را قیصر نامند و ترک را خاقان و یمن را تُبَّع و حبشه را نجاشی و قبط را فرعون و مصر را عزیز و مانند آن ، و این معرب خسرو فارسی است و معنایش فراخ ملک است . ج ، اکاسرة، کساسرة، اکاسر، کسور است و به قیاس باید کسرون شود و چون کاف مکسور باشد نسبت به آن کِسری ّ و کِسرَوی است و مفتوح باشد کَسرَوی ّ. (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
کسری . [ ک ِ / ک َری ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به کسری ، یعنی خسروی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و مفتوح و مکسور بودن ک...
کسری . [ ک َ را ] (ع ص ، اِ) ج ِ کسیر به معنی شکسته شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ).
کسری . [ ک ِ را ] (اِخ ) خسرو. نام انوشیروان عادل . (ناظم الاطباء) (برهان ). لقب نوشیروان . (آنندراج ) خسرو اول : جزای حسن عمل بین که روزگار...
کسری . [ ک ِ را ](اِخ ) عنوان پرویزبن هرمزبن انوشیروان . خسرو دوم .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
جام کسری . [ م ِ ک ِ را ] (اِخ ) جام شراب کسری . پیاله ای که کسری در آن شراب میخورده است : جهان ز پرتو روی تو جام کسری شدفلک ز نفحه ٔ لط...
طاق کسری . [ ق ِ ک ِ س را ] (اِخ ) مشهورترین بنائی که پادشاهان ساسانی ساخته اند. قصری است که ایرانیان طاق کسری یا ایوان کسری مینامند و ه...