اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کش

نویسه گردانی:
کش . [ ک َ ] (اِ) کشه و آن خطی باشد که بجهت باطل شدن بر نوشته کشند. خطی که برای بطلان بر نوشته کشند و آن را کشه نیزگویند. (آنندراج ). کشه و خطی که جهت باطل نمودن بر نوشته کشند. (ناظم الاطباء). خط نه . کشه :
دفتر لوح و قلم را کاتبی
کش عفوی کش بجرم کاتبی .

کاتبی تبریزی (از آنندراج ).


رجوع به کشه شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
آدم کش . [ دَ ک ُ ] (نف مرکب ) در تداول عامه به معنی آدمی کش و قاتل و خونخوار.
آهن کش . [ هََ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) سنگ آهن ربا. حجر مغناطیس . مغنطیس . مغنیاطیس : که کُهْشان همه سنگ آهن کش است دزی تنگ و ره د...
اره کش . [ اَرْ رَ / رِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب )که چیزها به اره قطع کند. مباشر ارّه . (آنندراج ).
بره کش .[ ب َرْ رَ ک ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان دشت آب بخش بافت شهرستان سیرجان . سکنه ٔ آن 250 تن . آب آن از قنات و محصول آن حبوب است . (از ...
پیچ کش . [ ک َ/ ک ِ ] (نف مرکب ) کشنده ٔ پیچ . || (اِ مرکب ) آلتی که بدان میخها و پیچها برکنند. (آنندراج ).
تخت کش . [ ت َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) آنکه زیره ٔ گیوه سازد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
تله کش . [ ت ِل ْ ل َ / ل ِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) در تداول عامه ، آنکه بیگاری کند. آنکه با مزدی سخت اندک برای کسی خدمت کند. رجوع به تله ک...
یدک کش . [ ی َ دَ ک ْ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) بهمراه برنده اسب یا وسیله ٔ نقلیه ٔ دیگررا. آن که یدک کشد. قودکش . جنیبت کش . ماشین یدک کش . کشتی...
به کسی که همه کشی راه می اندازد را گویند
نیش کش . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد. در 24هزارگزی جنوب غربی اسفراین ، در جلگه ٔ گرمسیری واقع است...
« قبلی ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ صفحه ۱۱ از ۳۳ ۱۲ ۱۳ ۱۴ ۱۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.