اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کش

نویسه گردانی:
کش . [ ک َ ] (اِ) کشه و آن خطی باشد که بجهت باطل شدن بر نوشته کشند. خطی که برای بطلان بر نوشته کشند و آن را کشه نیزگویند. (آنندراج ). کشه و خطی که جهت باطل نمودن بر نوشته کشند. (ناظم الاطباء). خط نه . کشه :
دفتر لوح و قلم را کاتبی
کش عفوی کش بجرم کاتبی .

کاتبی تبریزی (از آنندراج ).


رجوع به کشه شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
کش رود. [ ک َ ] (اِخ ) نام رودی است به جنوب غربی افغانستان . (یادداشت مؤلف ).
کش رود. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از بخش طالقان شهرستان تهران واقع در 15هزارگزی باختر شهرک و سه هزارگزی راه عمومی مالرو قزوین به طالقان با...
قدح کش . [ ق َ دَ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) قدح کشنده . شرابخوار. می خواره : قدح کشان ز نشاط این قدر قیامت چیست بیاض گردن میناست صبح محشر نیست .م...
قله کش . [ ق َ ل َ ک َ ] (اِخ ) از دههای نور است . رجوع به مازندران و استرآباد رابینو ص 149 شود.
کته کش . [ ک َ ت َک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاردانگه بخش هزارجریب مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 124 و ترجمه ٔ ص 166).
کرم کش . [ ک ِ ک ُ ] (نف مرکب ) ۞ کرم کشنده . کشنده ٔ کرم . قاتل الدود. قاتل الدیدان . هر یک از داروها که کرم روده کشد. (یادداشت مؤلف ).
کری کش . [ ک ِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) کرایه کش . مکاری . (یادداشت مؤلف ) : جواب گویم اگر پرسیم که آن خر کیست خری کری کش ابلیس و قوم لعنهمو....
غریب کش . [ غ َ ک ُ ] (نف مرکب ) آنکه غریبان و بینوایان را آزار و اذیت کند.
کرجی کش . [ ک َ رَ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) آنکه کرجی کشد.آنکه طنابی به کمر بندد و به موازات ساحل حرکت کند تا کرجی را برخلاف جریان آب ببرد...
کش آباد. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رودبار بخش معلم کلایه ٔ شهرستان قزوین . واقع در 27هزارگزی راه عمومی . کوهستانی و سردسیر است با415ت...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.