اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کش

نویسه گردانی:
کش . [ ک َ / ک ِ ] (اِمص ) بن مضارع فعل کشیدن . || (فعل امر) امر به کشیدن یعنی بکش . (برهان ) (از آنندراج ). دوم شخص مفرد از امر حاضر از کشیدن . (فرهنگ فارسی معین ) :
ای عیسی بگذشته خوش از فلک آتش
از چرخ فروکن سرما را سوی بالا کش .

مولوی (از آنندراج ).


|| (نف مرخم ) اسم فاعل هم آمده است که کشنده باشد همچون جفاکش یعنی جفاکشنده . (برهان ). به معنی کشنده چون جفاکش و ستمکش . (آنندراج ). مأخوذ از کشیدن به معنی کشنده مانند آبکش و بارکش . (ناظم الاطباء). صورت مرخم کشنده است در تمام معانی و در ترکیب با کلمات دیگر بصورت مزید مؤخر بکار رود چنانکه در معانی ذیل :
1- برنده ، مانند غاشیه کش . 2- تحمل کننده ، مانند جفاکش . 2- تماس دهنده و مالنده ، مانند جاروکش . 4- نوشنده وآشامنده ، مانند پیاله کش و جرعه کش . 5- حرکت دهنده ، مانند سپه کش .
اینک برخی از ترکیبات کلمه : آتش کش . آه کش . اتوکش . اره کش . الف کش . انگشت کش . بادکش . بارکش . بشارت کش . بغچه کش . بلاکش . پیشکش .پیاله کش . پیکان کش . پیمانه کش . تصویرکش . توشه کش . تهمت کش . تیرکش . جاروب کش . جرعه کش . جگرکش . جنازه کش . چراغ کش . چوب کش . حرف کش . حسرت کش . حشرکش . حکم کش . حمله کش . خرکش . خطکش . دُردکش (نوشنده پیاله بتمامه ). دَردکش . دریاکش . دست کش . دلکش . دم کش . دودکش . رخت کش . رقم کش . روکش . زرکش . زنجیرکش . ساغرکش . سپه کش . ستم کش . سخت کش . سختی کش . سخن کش . سرکش (سرکشنده ) سرکش (یاغی و نافرمان ). سلح کش . سنان کش . سیم کش . صورتکش . فانوس کش . کینه کش . لحاف کش . ملهم کش یا مرهم کش ، (ابزاری که بدان بروی پارچه مرهم می کشند) (ناظم الاطباء). مشعل کش . می کش . نازکش . ناوه کش . رجوع به کشنده و نیز رجوع به همین مدخلها شود.
|| (ن مف ) مرخم کشیده . رجوع به کشیده شود.
- دستکش ؛ دست کشیده . دست پرورده ٔ تیماردیده . سرحال :
کز اسبان تو باره ای دستکش
کجا برد خواهد بر افراز خوش .

فردوسی .


ترکیب شکرکش معنی مصدری یا مفعولی دارد.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
نیم کش . [ ک َ / ک ِ ] (ن مف مرکب ) نیم کشیده . تیغ و تیر و مانند آن که تمام نکشیده باشند. (آنندراج ). تیغ یا دشنه یا خنجری که آن را تا نیمه ...
نیم کش . [ ک ُ ] (ن مف مرکب ) نیم کشته . نیم بسمل . جان به لب رسیده . رجوع به نیم کشت شود.- نیم کش کردن ؛ به قصد کشت کسی را آزار دادن .
وزغ کش . [وَ زَ ک ُ ] (اِ مرکب ) گیاهی پایا از رده ٔ تک لپه ایهادارای برگهای گرد و قلوه ای شکل که در آبهای شیرین مناطق معتدل میروید و گلهایش ...
میل کش . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب )میل کشنده . کسی که میل در چشم کسی کشد. آنکه با کشیدن میل گداخته بینایی از چشم کسی بگیرد : میل کش چشم ...
نعش کش . [ ن َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) که نعش را بر دوش گیرد و حمل کند. || (اِ مرکب ) وسیله ٔ بردن جسد مرده به گورستان . وسیله ای که جسد مرد...
نفت کش . [ ن َک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) که نفت حمل کند. که بدان نفت را از جائی به جائی برند: کشتی نفت کش . تانکر نفت کش .
نفس کش . [ ن َ ف َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) متنفس . (یادداشت مؤلف ). جاندار. که نفس می کشد. که تنفس می کند. زنده . ذوحیات . نفس زن . || در تداو...
نفس کش . [ ن َ ف َ ک ُ ] (ن مف مرکب ) چراغ و مانند آن که به زور نفس کشته شود. (آنندراج ). چراغی که با پف کردن و دمیدن خاموش و کشته شده ...
لای کش . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) کنایه از شرابخوار است . (آنندراج ) : بهار گشت و هوامژده ٔ شراب رساندزمین میکده را لای کش به آب رساند.دانش ...
مگس کش . [ م َ گ َک ُ ] (نف مرکب ) کشنده ٔ مگس . که مگس را کشد. || (اِ مرکب ) آلتی است مرکب از دسته ای بلند که به صفحه ای چرمین یا پلاستیک...
« قبلی ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ صفحه ۱۲ از ۳۳ ۱۳ ۱۴ ۱۵ ۱۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
نلک
۱۳۹۶/۰۹/۱۸
10
24

علی بود عشقم


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.