کش
نویسه گردانی:
KŠ
کش . [ ک ُ ] (اِمص ) بن مضارع فعل کشتن . رجوع به کشتن شود. || (نف مرخم ) کشنده و آنکه می کشد و ظلم می کند و آزار می نماید. (ناظم الاطباء). ریشه ٔ کشتن . (فرهنگ فارسی معین ). در ترکیبات فاعلی جزءمؤخر کلمه واقع شود همچون : آدم کش . برادرکش . پدرکش .شپش کش . شیرکش . زارکش . زجرکش . حق کش . دشمن کش . مردم کش .مگس کش . || (فعل امر) امر به کشتن . (برهان ). دوم شخص مفرد از امر حاضر. (فرهنگ فارسی معین ).
واژه های همانند
۳۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
نیم کش . [ ک َ / ک ِ ] (ن مف مرکب ) نیم کشیده . تیغ و تیر و مانند آن که تمام نکشیده باشند. (آنندراج ). تیغ یا دشنه یا خنجری که آن را تا نیمه ...
نیم کش . [ ک ُ ] (ن مف مرکب ) نیم کشته . نیم بسمل . جان به لب رسیده . رجوع به نیم کشت شود.- نیم کش کردن ؛ به قصد کشت کسی را آزار دادن .
وزغ کش . [وَ زَ ک ُ ] (اِ مرکب ) گیاهی پایا از رده ٔ تک لپه ایهادارای برگهای گرد و قلوه ای شکل که در آبهای شیرین مناطق معتدل میروید و گلهایش ...
میل کش . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب )میل کشنده . کسی که میل در چشم کسی کشد. آنکه با کشیدن میل گداخته بینایی از چشم کسی بگیرد : میل کش چشم ...
نعش کش . [ ن َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) که نعش را بر دوش گیرد و حمل کند. || (اِ مرکب ) وسیله ٔ بردن جسد مرده به گورستان . وسیله ای که جسد مرد...
نفت کش . [ ن َک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) که نفت حمل کند. که بدان نفت را از جائی به جائی برند: کشتی نفت کش . تانکر نفت کش .
نفس کش . [ ن َ ف َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) متنفس . (یادداشت مؤلف ). جاندار. که نفس می کشد. که تنفس می کند. زنده . ذوحیات . نفس زن . || در تداو...
نفس کش . [ ن َ ف َ ک ُ ] (ن مف مرکب ) چراغ و مانند آن که به زور نفس کشته شود. (آنندراج ). چراغی که با پف کردن و دمیدن خاموش و کشته شده ...
لای کش . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) کنایه از شرابخوار است . (آنندراج ) : بهار گشت و هوامژده ٔ شراب رساندزمین میکده را لای کش به آب رساند.دانش ...
مگس کش . [ م َ گ َک ُ ] (نف مرکب ) کشنده ٔ مگس . که مگس را کشد. || (اِ مرکب ) آلتی است مرکب از دسته ای بلند که به صفحه ای چرمین یا پلاستیک...