کشت و کار. [ ک ِ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کشت . زرع . فلاحت . حراثت . کشت و برز. (یادداشت مؤلف )
: چون هفت سال سپری شدخدای تعالی باران فرستاد و چشمه ها و کاریزها آب گرفت و از زمین نبات برست و درختان برآمد و بار داد و کشت و کار جهان راست بایستاد. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).
بکاریم دانه گه کشت و کار
سپاریم کشته به پروردگار.
نظامی .
چو در کشت و کار جهان بنگریم
همه ده کشاورز یکدیگریم .
نظامی .