کشواکش . [ ک َ ک َ ] (اِ مرکب ) کشیدن و واکشیدن . کش و واکش . || کشمکش . تعارض . جدال . گیرودار. جنگ . || اختلاف . (یادداشت مؤلف ). || کشیدگی از این طرف به آن طرف . (ناظم الاطباء). تمطی . کنهزه . کشاکش .(از ناظم الاطباء) (برهان ). رجوع به کش و واکش شود. || فرمایش پی درپی . (آنندراج )
: می شود معلوم واعظ ز آمد و رفت نفس
اینکه با ما زندگی پیوسته در کش واکش است .
محمدرفیع واعظ قزوینی (از آنندراج ).