کعب
نویسه گردانی:
KʽB
کعب . [ ک َ ] (اِخ ) ابن عجرة الانصاری مکنی به ابومحمد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به ابومحمد کعب در این لغت نامه و اعلام زرکلی ج 3 ص 812 شود.
واژه های همانند
۵۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
کاب . [ ب ُ ] (اِخ ) سانسکریت کاویه ۞ . یکی از مننترات ۞ بنات النعش در نزد هندوان . (تحقیق ماللهند ج 1 ص 198).
کره کاب . [ ک ُ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قیلاب اندیمشک . کوهستانی و گرمسیر است و 500 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).