اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کعب

نویسه گردانی: KʽB
کعب . [ ک َ ] (اِخ ) ابن عدی [ ع َ دی ی ] از مردم حیره - شهری بنزدیک کوفه - بود. (یادداشت مؤلف از تاج العروس در ماده ٔ ح ی ی ). رجوع به اعلام زرکلی ج 3 ص 812 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
کعب الاخبار. [ ک َ بُل ْ اَ ] (اِخ ) ضبط ناصواب کعب الاحبار. رجوع به کعب الاحبار شود.
وارث بن کعب . [ رِ ث ِ ن ِ ک َ ] (اِخ ) خروصی محمدی ، متوفی در 192 هَ . ق . (مطابق 808 م .) از ائمه ٔ اباضیه درعمان بود. وی نخستین کسی بود از...
ربیعةبن کعب . [ رَ ع َ ت ِ ن ِ ک َ ] (اِخ ) ابن مالک بن یعمر، مکنی به ابوفراس اسلمی حجازی ... واقدی گفته او از اصحاب صفة و همیشه همراه حضر...
کعب خلف مسلم . [ ک َ خ َ ل َ م ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حسین آباد بخش شوش شهرستان دزفول . واقع در 8هزارگزی جنوب شوش و 4هزارگزی باخت...
کآب. (موصول+آب). مخفف که+آب. گاه در رسم خط فارسی «که» موصول در ترکیب با اسم به صورت کاف تنها درمی آید و با کلمه ٔ پس از خود ترکیب می شود. باغبان هَمچو...
مکعب، کعب ( تازی شده ی کاب) و همچنین قاب که گویش دیگری از کاب است.
کاب . (اِ) پیاله ای است دراز هشت پهلو. || لاف . || گاو. (ناظم الاطباء).
کاب . (انگلیسی ، اِ) ۞ نوعی از درشکه ٔ یک اسبه که دو چرخ دارد. نخست در انگلستان آن را ساخته اند. محل نشستن راننده در عقب درشکه در جائی ب...
کاب . (اِخ ) شهری وسط است (از روم ) [ آسیای صغیر ] و هوایش سرد است واز اقلیم پنجم است . حقوق دیوانیش بیست و دو هزار و صد دینار است . (نزهةالق...
کاب . (اِخ ) ۞ ریچارد. وی یکی از نسخه های وندیداد را که جرج بوچیر (یا باوچر) ۞ از پارسیان هند در سال 1718 م . به دست آورد، در سال 1723 به...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۶ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.