کعب غزال . [ک َ ب ِ غ َ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شکر پنیر. آب نبات . زبان بره . (یادداشت مؤلف ). نوعی از شکر پاره . (ناظم الاطباء). کعب الغزال
: ببین که میر معزی چه خوب می گوید
حدیث هیئت پینو وشکل کعب غزال .
انوری .
نشانه ٔ لگد گور باد سینه ٔ آنک
ز شاخ آهو دارد امید کعب غزال .
ظهیر فاریابی .
|| فانیذ بنزد پاره ای از طبیبان . (یادداشت مؤلف )
: یک من فانیذ که مراد از آن کعب غزال است . (از اختیارات بدیعی ).