اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کف ء

نویسه گردانی: KF ʼ
کف ء. [ ک ِف ْءْ ] ۞ (ع اِ) شکم رودبار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بطن وادی . (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ). بستر رود. (ناظم الاطباء). کفی ٔ. (از معجم متن اللغة).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
کف مریم . [ ک َ ف ِ م َرْ ی َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کف عایشه و آن بیخی است زرد و تیره رنگ و گزندگی جانوران را نافع باشد.(از برهان ) (آن...
کف بر شدن یا ان کف شدن یا کف کردن در فرهنگ کوچه و بازار به معنی تعجب کردن است. این واژه جدیدا (1385-1389) وارد محاورات شده و عمدتا توسط نوجوانان مدرسه...
کف عایشه . [ ک َ ف ِ ی ِ ش َ / ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بیخ نباتی است زرد تیره رنگ ، گزندگی جانواران را نافع است و آن را کف مریم نیز...
موسی کف . [ سا ک َ ] (ص مرکب ) موسی دست . که ید بیضا دارد. (یادداشت مؤلف ) : میر موسی کف ، شمشیر چو ثعبان دارددست ابلیس و جنودش کند از ما کوتا...
کف الجذماء. [ ک َف ْ فُل ْ ج َ ] (اِخ ) نام چند ستاره است . (یادداشت مؤلف ). کف جذما. رجوع به کف جذما شود.
کف الخضیب . [ ک َف ْ فُل ْخ َ ] (ع اِ مرکب ) کف دست رنگ شده . (فرهنگ فارسی معین ، ج 4 ترکیبات خارجی ). || (اِخ ) نام ستاره ای است سرخ رنگ...
کف الدابه . [ ک َف ْ فُدْ داب ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) حزنبل . (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).کف النسر. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به ح...
سحاب کف . [ س َ ک ] (ص مرکب ) کنایه از کریم و جوانمرد. (آنندراج ). سحاب کف .جود و سخا بخشش و عطا. (مجموعه ٔ مترادفات ص 113).
دریا کف . [ دَرْ ک َ ](ص مرکب ) سخی و جوانمرد. (ناظم الاطباء) : از کف ساقیان دریا کف درفشان گشت کامهای صدف .نظامی
کف العذراء. [ ک َف ْ فُل ْ ع َ ] (ع اِ مرکب ) کف مریم . (فرهنگ فارسی معین ج 4 ترکیبات خارجی ). رجوع به کف مریم شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۷ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.