اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کفح

نویسه گردانی: KFḤ
کفح . [ ک َ ف َ ] (ع مص ) ۞ شرمنده گشتن و بددل گردیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
کفه . [ ک َف ْ ف َ ] (اِخ )نام شهری ۞ است . (از برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ سروری ) : اگر بصره و کفه بیند به خواب شود منهزم موصل ...
کفه . [ ک ِ ف ِ ] (اِخ ) ۞ در افسانه های یونانی پسر بلوس ۞ است . و رجوع به تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1297 شود.
کُ فّ کردن. سُرفه کردن در گویش کازرونی(ع.ش)
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.