کف رفتن . [ ک َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) دزدیدن و چیزی به فریب از میان بردن و به عیاری و طراری بردن . (آنندراج ). دزدیدن . یواشکی چیزی را برداشتن . معمولاً به دزدیهای کوچک و مختصر (و غالباً کودکانه ) اطلاق میشود. (از فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
دزدیدن قمارباز ورق را با مهارتی خاص . (یادداشت مؤلف )
: بهر کف رفتن نهد انگشت بر حرفم حسود
خرده گیری خرمنم را خوشه چینی کردن است .
سعید اشرف (از آنندراج ).
|| پول کسی را هنگام تبدیل به پول خود کم دادن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
کف رو ؛ عیار و طرار. کسی که کف می رود. آنکه هنگام تبدل پول کسی ، پول وی را کم دهد. (فرهنگ فارسی معین ).