اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کف زدن

نویسه گردانی: KF ZDN
کف زدن .[ ک َ زَ دَ ] (مص مرکب ) دستک زدن . (آنندراج ). کف دودست را بهم کوبیدن . (فرهنگ فارسی معین ). دست زدن . چپه زدن . تصدیه . تصفیق . (یادداشت مؤلف ) :
مطربانشان از درون دف میزنند
بحرها در شورشان کف میزنند ۞ .

مولوی .


تو نبینی برگها را کف زدن
گوش دل باید به از گوش بدن .

مولوی .


چون شرر هر که دلش گرم خیال تو شود
رقص از کف زدن سنگ تواند کردن .

طاهر وحید (از آنندراج ).


|| سیلی زدن :
وگر برزند کف به رخسار تو
شود تیره از زخم دیدار تو
میاور تو خشم و مکن روی زرد
بخوابان تو چشم و مگو هیچ سرد.

فردوسی .


|| گرفتن کف چیزی با کفگیر و غیره . (یادداشت مؤلف ).
- کف چیزی را زدن ؛ گرفتن کف روی مایع جوشان . (از فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
- کف کسی رازدن ؛ وقتی که کسی خیلی عصبانی شود هارت و پورت کند، بدو گویند کفش را بزن سر نره ! نظیر: جوش مزن شیرت خشک می شود. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
حسین باصری ازغندی
۱۳۹۰/۰۴/۰۸ Iran
0
0

در منطقه مه ولات ، مراسمی است تحت عنوان « کف زدن » که در آن فامیل و دوستان در شب های برفی ، از جوشاندۀ گیاه « چوبک » و شیرۀ انگور دسری شیرین درست میکنند . علت نامیدن این دسر به نام کف این است که با به هم زدن جوشاندۀ چوبک با دسته ای از چوبهای نازک درخت « به » موسوم به « دسته پر» کف فراوانی ایجاد میشود که با ادامه دادن هم زدنها ، کم کم حباب های کف ، کوچک و کوچک تر و از طرف دیگر بر تعدادشان افزوده میگردد . این کار تا زمانی ادامه می یابد که « دسته پر » درون کف بایستد یعنی تا این اندازه سفت شود . آنگاه شیرۀ انگور را اضافه کرده و به سرعت خورده میشود .


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.