گفتگو درباره واژه گزارش تخلف کفة نویسه گردانی: KF کفة. [ک َ / ک ِ / ک ُف ْ ف َ ] ۞ (ع اِ) پله ٔ ترازو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (دهار).آنچه از ترازو که در آن چیز وزن کردنی گذارند و وزن کنند. (از اقرب الموارد). ج ، کفف و کفاف . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به کفه و کپه شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه واژه معنی کفح کفح . [ ک َ ] (ع مص ) ۞ بوسه زدن ناگاه یا عام است . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). ناگاه بوسیدن . (از ذیل اقرب الموارد). بو... کفح کفح . [ ک َ ف َ ] (ع مص ) ۞ شرمنده گشتن و بددل گردیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کفه کردن کُ فّ کردن. سُرفه کردن در گویش کازرونی(ع.ش) تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود