کلا
نویسه گردانی:
KLA
کلا. [ ک َ ] (اِ) وزغ . غوک . (ناظم الاطباء). وزق و غوک . (برهان ). اسم فارسی ضفدع . (فهرست مخزن الادویه ). وزغ که آن را بگ نیز گویند و غوک نیز خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج ). و رجوع به کلااو شود. || کوزه ٔ بزرگ و آفتابه . (انجمن آرا) (آنندراج ). || اشخار. قلیا. (برهان ) (ناظم الاطباء). || زمینی که در این سال شخم نخورده باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
واژه های همانند
۲۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۵ ثانیه
کلا و حاشا. [ ک َل ْ لاوَ ] (ترکیب عطفی ، ق مرکب ) هرگز. هیچوقت . بهیچوجه . ابداً. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در اصل دو کلمه ٔ عربی است که ...
حاشا و کلا. [ وَک َل ْ لا ] (ع صوت مرکب ) ابداً. بهیچوجه : کلاه رفعت و تاج سلیمان بهر کل کی رسد حاشا و کلا. مولوی .|| منزهم از این کار یا ف...
دارموش کلا. [ ک َ ] (اِخ ) نام یکی از دهکده های مازندران است در نزدیکی چالوس . رجوع به دارمش کلا شود.
داراب کلا. [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان میان دورود بخش مرکزی شهرستان ساری . پانزده هزارگزی جنوب خاوری ساری . پنج هزارگزی جنوب راه شوسه به...
تجاسب کلا. [ ت َ س ِ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان میانرود سفلی است که در بخش نور شهرستان آمل و در یازده هزارگزی باختر آمل و پانصد گزی راه ق...
بازیگر کلا. (اِخ ) دهی است از دهستان گچرستاق از نواحی کجور مازندران و نام دیگر آن بازیار کلا است . (از مازندران و استرآباد رابینو ص 147 ترجمه ...
باغبان کلا. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان برغان و لیان بخش کرج شهرستان تهران ، که در 30هزارگزی شمال باختر مرکز بخش و یک هزارگزی راه ...
باغبان کلا. [ ک َ ] (اِخ ) از دهات ناتل رستاق نور. (مازندران و استرآباد رابینو ص 149). دهی است از دهستان ناتل رستاق بخش نور شهرستان آمل که ...
زعفران کلا. [ زَ ف َ ک َ ] (اِخ )دهی از دهستان مشهد گنج افروز است که در بخش مرکزی شهرستان بابل و دوازده هزارگزی جنوب بابل واقع است و 270 ت...
رودبار کلا. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلیجان رستاق بخش مرکزی از شهرستان ساری واقع در 28هزارگزی جنوب شرقی ساری و 1500گزی سقندی کلا...