کلاً
نویسه گردانی:
KLA
کلاً. [ ک ُل ْ لَن ْ ] (ع ق ) در فارسی قید بکار رود. همگی . همه . طراً. تماماً. بتمامی . یکسره . یکباره . بالمرة. بالتمام . مقابل بعضاً. قاطبة. جمیعاً.کافةً. چنانکه : «کلاً ام بعضاً» (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
واژه های همانند
۲۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
مقری کلا. [ م ُ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان باقصر بخش بابلسر است که در شهرستان بابل واقع است و 390 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ...
میان کلا. [ ک ُ ] (اِخ ) نام محلی کنار جاده ٔ تهران و شاهی میان چابکسر و خواهرخان در 281900 گزی تهران . (یادداشت مؤلف ).
نقیب کلا. [ ن َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیشه ٔ بخش مرکزی شهرستان بابل ،در 9هزارگزی جنوب شرقی بابل ، در دشت معتدل هوای مرطوبی واقع ا...
واکی کلا. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالاتجن بخش مرکزی شهرستان شاهی ، در 8 هزارگزی مغرب شاهی ، در دشت معتدل هوای مرطوبی واقع است و...
هرطه کلا. [ هَِ طِ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قشلاق کلارستاق شهرستان چالوس ، واقع در 10 هزارگزی باختر چالوس و 4 هزارگزی جنوب شوسه ٔ چالو...
هلال کلا. [ هَِ ک َ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان بابل که 265 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ کاری و محصول عمده اش برنج ، صیفی ...
همزه کلا. [ هََ زَ ک َ ] (اِخ ) نام محلی در کنار راه بابل به چالوس میان بابل و امیرکلا. (یادداشت مؤلف ).
یاغی کلا. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لاله آباد بخش مرکزی شهرستان بابل با 140 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.