اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کلان

نویسه گردانی: KLAN
کلان . [ ] (اِخ ) از قضات هرات و پدر خواجه عبدالرحمان است که هر دو از علماء و قضات هرات بودند. و رجوع به حبیب السیر (خواجه ٔ...) شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۷ مورد، زمان جستجو: ۲.۰۶ ثانیه
ده کلان . [ دِه ْ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لنفور بخش مرکزی شهرستان شاهی . واقع در 10هزارگزی جنوب باختری شیرگاه . دارای 600 تن سکنه ...
ده کلان . [ دِه ْ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زیلائی بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز. واقع در 30هزارگزی شمال باختری مسجد سلیمان . دارای 20...
جفا کلان . [ ] (اِخ ) از دهات کرمانشهان و نزدیک به طاق وسطام (کذا) است . (مرآت البلدان ).
پشت کلان .[ پ ُ ک َ ] (اِ مرکب ) تشی . سیخول . ریکاسه . دُلدُل .
اسب کلان . [ اَ ب ِ ک َ ] (اِخ ) (اصطلاح نجوم ) فرس ثانی . فرس اعظم .
سنگ کلان . [ س َ گ ِ ک َ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح جوهریان ) جوهری باشد،مثل یاقوت و زمرد و الماس و غیره . (غیاث اللغات ).
کلان زانو. [ ک َ ] (ص مرکب ) ارکب . (منتهی الارب ). آنکه زانوی کلان دارد.
کلان بینی . [ ک َ لام ْ ] (ص مرکب ) بزرگ بینی . (ناظم الاطباء). دماغ گنده . آنکه بینی کلان دارد. صاحب بینی کلان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا...
کلان روضه .[ ک َ رَ / رُو ض َ / ض ِ ] (اِخ ) کنایه از حضرت رسالت پناه محمدی صلوات اﷲ علیه وآله است . (برهان ). از القاب آن حضرت صلی اﷲ علیه ...
کلان سالی . [ ک َ] (حامص مرکب ) پیری . کِبَر. بسیار سالی . به زاد برآمدگی . هرم . قحارت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پیری . سالدیدگی . افزونی ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۵ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.