اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کلع

نویسه گردانی: KLʽ
کلع. [ ک َ ل ِ ] (ع ص )شتر کفته سپل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بعیر کلع، شتر کفته سپل . (ناظم الاطباء). بعیر کلع، شتری که کَلَعیعنی شکافتگی در سم دارد. (از اقرب الموارد). || سقاء کلع؛ مشک کلخچ ۞ بسته . و اِناء کلع، نیز مانند آن است . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مشک کلخچ بسته . (آنندراج ). سقاء و اناء کلع؛ یعنی مشک و ظرف چرک بسته . (از اقرب الموارد). || رجل کلع؛ مرد چرکین سیاه گون از ریم و چرک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
پهن کلا. [ پ َ ک َ ] (اِخ ) موضعی به فرح آباد مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو ص 120 و 121 بخش انگلیسی ).
پهنه کلا. [ پ َ ن َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گلیجان رستاق بخش مرکزی شهرستان ساری ، واقع در 13 هزارگزی جنوب خاوری ساری و 2 هزارگزی باختر ...
پیچه کلا. [ چ َ ک َ ] (اِخ ) نام موضعی به فرح آباد مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو ص 120 بخش انگلیسی ).
بای کلا. [ ک َ ] (اِخ ) از دهات راسته پی سوادکوه است . (از ترجمان مازندران و استرآباد رابینو ص 155). رجوع به بایه کلا شود.
بای کلا. [ ک َ ] (اِخ ) از دهات میان دورود فرح آباد (ساری ). (از ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 161).
بای کلا. [ ک َ ] (اِخ ) از دهات بالابخش بارفروش . (از ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 158).
بیجی کلا. [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان جلال ازرک است که در بخش مرکزی شهرستان بابل واقع است . 525 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ...
بیشه کلا. [ ش َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهات «دودانگه ٔ» هزارجریب مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو ص 123).
ارمک کلا. [ اَ م َک ْ ک َ ] (اِخ ) موضعی به هرهزپی از اعمال آمل . (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 113 بخش انگلیسی ).
اسری کلا. [ اِ ک َ ] (اِخ ) رابینو آن را در جمله ٔ قری و قصبات بارفروش و مشهدسر و فرح آباد یاد کند. (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 119 ...
« قبلی ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ صفحه ۱۱ از ۲۲ ۱۲ ۱۳ ۱۴ ۱۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.