اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کلع

نویسه گردانی: KLʽ
کلع. [ ک َ ل ِ ] (ع ص )شتر کفته سپل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بعیر کلع، شتر کفته سپل . (ناظم الاطباء). بعیر کلع، شتری که کَلَعیعنی شکافتگی در سم دارد. (از اقرب الموارد). || سقاء کلع؛ مشک کلخچ ۞ بسته . و اِناء کلع، نیز مانند آن است . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مشک کلخچ بسته . (آنندراج ). سقاء و اناء کلع؛ یعنی مشک و ظرف چرک بسته . (از اقرب الموارد). || رجل کلع؛ مرد چرکین سیاه گون از ریم و چرک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
گرمیج کلا. [ گ َ ک َ ] (اِخ ) که آن را گرمیش کلا هم میگویند، دهی است از دهستان بارفروش . (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 159).
گرمیش کلا. [ گ َ ک َ ] (اِخ ) رجوع به گرمیج کلا شود.
کنیج کلا. [ ک َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان راستوپی است که در بخش سوادکوه شهرستان شاهی و یک هزار گزی باختر زیرآب واقع است و 2600 تن سکنه ...
کلیج کلا. [ ک َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان فریم است که در بخش دو دانگه ٔ شهرستان ساری واقع است و155تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایر...
لاری کلا. [ ک َ ] (اِخ ) نام موضعی از رودپشت مشهدسر. (مازندران و استرآباد رابینو ص 117 بخش انگلیسی ).
کلا و حاشا. [ ک َل ْ لاوَ ] (ترکیب عطفی ، ق مرکب ) هرگز. هیچوقت . بهیچوجه . ابداً. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در اصل دو کلمه ٔ عربی است که ...
حاشا و کلا. [ وَک َل ْ لا ] (ع صوت مرکب ) ابداً. بهیچوجه : کلاه رفعت و تاج سلیمان بهر کل کی رسد حاشا و کلا. مولوی .|| منزهم از این کار یا ف...
دارموش کلا. [ ک َ ] (اِخ ) نام یکی از دهکده های مازندران است در نزدیکی چالوس . رجوع به دارمش کلا شود.
داراب کلا. [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان میان دورود بخش مرکزی شهرستان ساری . پانزده هزارگزی جنوب خاوری ساری . پنج هزارگزی جنوب راه شوسه به...
تجاسب کلا. [ ت َ س ِ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان میانرود سفلی است که در بخش نور شهرستان آمل و در یازده هزارگزی باختر آمل و پانصد گزی راه ق...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.