گفتگو درباره واژه گزارش تخلف کلک نویسه گردانی: KLK کلک . [ ک َ ] ۞ (اِ) بغل ۞ . (فرهنگ رشیدی ) (از آنندراج ). بغل . آغوش . (فرهنگ فارسی معین ) : کسی را که درد آیدش دست و کلک علاجش کنندی به تدهین و دلک .(از آنندراج ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه واژه معنی کلک کلک . [ ک َ ل َ ] (اِخ ) دهی از بخش ارکواز شهرستان ایلام است و 125 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5). کلک کلک . [ ک َ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان آب سرده است که در بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد واقع است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ا... کلک کلک . [ ک َ ] (اِخ ) جایی است بین میافارقین و ارمینیة. و ابن بقراطبطریق در اینجا می زیسته است و رودخانه ای از اینجا بیرون می آید که به دجل... کلک این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. کلک این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. له کلک له کلک . [ ل َ ک ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان دشمن زیاری بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون ،واقع در 67هزارگزی جنوب خاوری فهلیان و سه هزارگزی ر... کس کلک این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. کس کلک کس کلک [کٌ ] (در اصل کس کنک) خود را به گیجی و نفهمی زدن به منظور حیله گری. کلک زن کلک زن . [ ک َ ل َ زَ ] (نف مرکب )آن که کلک زند. کلک زننده . و رجوع به کلک زدن شود. کلک خسب کلک خسب . [ ک َ ل َ خ ُ ] (نف مرکب ) گدای بیخانمان که شبها از بی جایی بر سر تنور و گلخن افتاده باشد. (آنندراج ). مفلس و پریشان حال چه کلک ب... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود