کلم
نویسه گردانی:
KLM
کلم . [ ک ِ ل ِ ] (اِ) بساط و گلیم . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
شلم کلم . [ ش َ ل َ ک َ ل َ ] (اِ مرکب ، از اِتباع ) گوشت سپید بسیار لطیف و جنبان و بر هم افتاده بر تن زن و غیره . (یادداشت مؤلف ).
کلم مُجَعَد/فِرفِری. در انگلیسی کیل=kale، در عربی کرنب اَجعَد یا قنبیط سائب الأوراق (قنبیط/کرنب/کلم رها برگ/برگ افشان/آزاد برگ). گروهی از ارقام کلم (B...
کلم بسر. [ ک َ ل َ ب ِ س َ ] (ص مرکب ) بمزاح یا تحقیر، کنایه از معمم . آخوند. دستاربند. مندیل بند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).